می دانی
شعر گفتن و نوشتن
آخرین تلاشِ من است !
یعنی که دستانم را دخیل بسته ام ;
به هرچه اِی کاش است ,
به هرچه شاید ,
هرچه اما و اَگر . . .
ویرانه ام . . .
به قولِ اُستاد:
*هاییتی شده ام . . .
ویران تر از این می خواهی؟! *
ویرانه ام و باز هم
می نویسم . . .
می نویسم . . . . .
مـــــــــــــــــــــــــي نویسم !
شاید حصارِ بودنم را معجزه ای بِشکند !
این روزها من می رنجم و
تو نِگاهم می کنی ;
می لرزم و
دست هایِ خودت را *هااا* می کنی ;
می گویم اظطراب گرفته ام از بس نیستی و نیــــــــــستی
و تو می گویی املایم ضعیف است ! ;
بالشم را خیسِ گریه می کنم و
تو خوابِ دیگری را می بینی ;
در این روز و شب های نبودنت می ترسم و
تو می گویی که متنفری از ترسوها ! ;
من عاشق تر می شوم
و تو دووور و
دوووووور تر !
من . . .
بی خیالِ هرچی مَن و نیم مَن !
اما تو هنوز هم ,
چشمهایت جادو می کند مَرا بابونه !
نِگاهت بی من
سهمِ چه کسی خواهد شد ؟؟؟
نفرین به هرکس , که بودنت را از من می گیرَد !
نــــــــــــــِـــــــــــــــــــــــــــــــــــفـــــــــــــــــــــــــــــریــــــــــــــــــــــــــــــــن !
. . .
. . .
. . .
بغضِ فروخته را نوشتن نمی آید,
تــــــــــَـــــــمـــــــــــــــــــــــام !
تــــــــــــــیـــــــــتر , نَدارد :
ـ تو دلم مُدام میگم:بسه دیگه . . . برو ; باز با خودم می گم : اگه یه دقیقه دیگه بیاد چی ؟!(آخ خدااا)
ـ معلم عزیزم , دیدن یبارم شما اشتباه کردین !(با عشق ممکن است تمامِ محال ها !). . . و من که گفتم : (این یک سوالِ مشکل است , ولی کو جواب ها ؟!) . . . کو ؟!
ـ حاشا به غیرتت رهی معیری!نووور به قبرت بباره !( اسیرِگریه ی بی اختیاره خویشتن. . .فغان که در کفِ من اختیار, باید و نیــــــــــــــــــــــست !)
ـ تبِ ۴۰ درجه و . . . آنفلوآنزایی که بشه باخیال راحت رفت زیر پتو و یک دل سیر گریه کرد و چشم های قرمز رو انداخت به گردنِ همون تبِ ۴۰ درجه . . . آرزوســـــــــــــت (!)
ـ کسی ناامید میشه که امید میبنده , نبند کوثر جان , نبند !(از نصایحِ پند آموزِ دوستی در همین حوالی. . .)
اعتراف نوشتِ کوثرانه (!) :
مردم به چشمِ آب مَرا بنگرند و لیک . . . من از سَراب , نزدِ تو بی آبرو تَرَم !
(من منتظرم . . . با آنکه می دانم نامم را نخواهی آوَرد!)
من و دلی تنگ و پـــــــــــــیــــــــوند نازنینم :
پیوندی
پُرم از غصه . . .
رسیده تا ایــــــــــــنجاهام(از گلو هم بالاتر)
یادت میاد؟
شروع کن یک قدم با تو . . .
تمامِ گام هایِ مانده اش با مــــــــــن (!)
برام بگو ماه بانو. . . برام بگو . . .(بغض)
نظرات شما عزیزان:
هووووووووووووي حالا ديگه استخاره كن اگه خوب اومد آدم شو
به دوری هر روزه چهره ات
میخواهم بدانم
چه در چهره داری
که مرا مسخ کرده